بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

باران یعنی زندگی

جشن تكليف

خوشگلكم عشقم نفسم زندگيم جشن تكليف ( رسيدن به نه سالگى قمرى) كه مدرسه تدارك ديده بود را پشت سرگذاشتيم. هر چند فكر ميكنم هنوز براى شانه هاى كوچكت ، حرفهاى من سنگينه ولى دوست دارم بدون اينكه در اين سن مكلّف به انجامشون باشى، آگاه باشى من و بابا جواد يك نظام ارزشى در زندگى پيش گرفتيم... و ميخوايم شما هم كم كم باهاش آشنا بشى يكى از خوشمزه ترين هاش، حركت در جهت لذت بردن از زندگى و شاد بودن هست... باهاش بيگانه نيستى و ميدونم كه خوب مزه ى شادى را درك ميكنى ولى براى تجربه ى يك لذت واقعى، حواست باشه هيچ آسيبى به خودت و اطرافيانت نزنى عزيزم... وقتى دارى به سمت لذت ميرى، ارزشهاى ديگه رو زير پا نگذارى... مثل مهربانى، عزت نفس، اقتدار ، ر...
12 ارديبهشت 1398

اولین قهر رسمی باران

دختر خوشگلم الان حدود یکساله که آپدیت نکرده ام وبلاگت رو . ماه های سختی رو با هم گذروندیم و خدا رو شکر الان همه چیز آروم و خوبه.  امروز یکی از روزهای بارونیه آبان ماه ، خونه ی مادر جون که بودیم ، موقع خواب بهونه گرفتی و برعکس همیشه که نق میزدی یا گریه میکردی ، در کمال آرامش ، پتوی خودت رو برداشتی و از پیشم با حالت قهر رفتی تو اتاق خاله شهرزاد، و چون بالش نبود رو تخت ، پتو رو گذاشتی زیر سرت... من حواسم بهت بود و وقتی خوابت برد ازت عکس گرفتم.  
16 آذر 1392

بدون عنوان

دختر خوشمزه مامان این چند ماه گذشته خیلی چیزا پیش اومد. مثلا متاسفانه اولین اسهال استفراغ عمرت توی خرداد ماه گرفتی. نزدیک بود ببریمت سرم بزنی و بستری شی ولی خدا کمک کرد و مرتب ors خوردی تا کنترل شد. خرداد ماه دو بار رفتیم تهران که کلا خیلی بهت خوش گذشت. مامان کنکور داد و تازگی نتیجه اش اومد که قبول شدم. بارک الله مامان نی نی خاله شیما یعنی نی نی سپهر 4 مرداد دنیا اومد. خیلی خیلی خوشمزه و نازه. خاله شهرزاد از مشهد اومده و شما خیلی باهاش حال میکنی. واست شعر انگلیسی میخونه. فیلمشو یادگاری نگه میدارم. راستی خیلی با نمک میگی مامان بزرگ، باباجون ، دایجون ه ، شهشاد، مجدَ(مژده)، پ یام(پرهام) ، عمو بتی(عمو مهدی)، ماخمولَ (مارمولک)و ... ...
5 شهريور 1391

نوروز 91

باران خوشگلم امسال لحظه سال تحویل خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ تو تهران بودیم و شما هم مثل پارسال در خواب ناز داشتی با ماه و ستاره ها و عروسکات بازی میکردی. این عکست لحظاتی بعد از سال تحویل: راستی خونه دختر خاله نسرین هم رفتیم و کلی با "همستر" رومینا بازی کردی. بازی که چه عرض کنم داشتی میکشتیش. یه کمی هم از پیانو زدنت فیض بردیم. دختر خاله سیمین هم با نی نی تو شکمش اومده بود ایران و خیلی از دیدنش خوشحال شدیم.این هم عکس:  فیلم بلاهایی که سر همستر بیچاره آوردی را نگه داشتم. تا ببینی چقدر نترس بودی   ...
17 فروردين 1391

بدون عنوان

١٤ فروردین موهای باران خوشگله ی مامان رو ماشین کردیم. فکر میکردم خیلی زشت بشه ولی اینقدر بامزه شد که قراره وقتی یه کم دراومد ، دوباره موها رو ماشین کنیم. از وقتی هم از سفر تهران اومدیم مرتب رفتیم شهربازی.باران خیلی اونجا را دوست داره. ...
16 فروردين 1391

باران کوچولو دندون در آورده

وااااااااااای دخترکم دیشب رفته بودم دندون پزشکی. تو هم پیش مادرجون(مامان فاطی) بودی. در راه برگشت به خونه مادر جون به من و بابایی خبر خوش در آوردن اولین دنونت را داد. ما هم شیرینی خریدیم و رفتیم خونه کلی ذوق کردیم. مادر جون وقتی داشته با فنجون بهت شیر می داده صدای برخورد دندونت با فنجون را شنیده . سر زدن اولین دندان پایین سمت چپ در تاریخ ۱۸ اسفند ۸۹ دومین دندان هم پایین سمت راست به فاصله یکروز سر زد. ...
19 اسفند 1390

تولدت مبارک

تولدت مبارک خوشگلم این هم کارت دعوت تولدت که با خاله شهرزاد درستش کردیم. راستی غیر از باباجون و مادر جون و خاله شهرزاد و دایی حجت، دوستهای خوبت ستایش خانم و آقا پرهام هم دعوت بودند. ولی پرهام چون سرماخورده بود ، نتونست بیاد یا بهتره بگم بابا مامانش واسه اینکه شما ازش نگیری نیاوردنش.     ...
25 مرداد 1390

سفر به شیراز

نازنازی مامان چند روز پیش واسه اولین بار سه نفری رفتیم شیراز. سفر کوتاهی بود. به دلایلی به من نه تنها خوش نگذشت بلکه... قسمت خوب ماجرا رفتن به خونه عمو مهدی و زهرا خانم بود. یک روز هم باهاشون رفتیم تخت جمشید.اونجا عکس هم گرفتیم . مامان و بابا هم اسب سواری کردند. خیلی خوب بود. میدونی من همیشه دلم می خواسته که یک اسب سفید و خوش استیل داشته باشم. شاید یه روز بیاد که واسه شما بخرم. البته اگه دوست داشته باشی. وقتی هم برگشتیم بوشهر، خاله شیما یک غذای خوشمزه درست کرده بود. عمو بهروز زحمت کشید آورد و ما هم سریع زدیمش تو رگ. این هم عکس باران خوشگله در حافظیه و تخت جمشید:( عکس ها آپلود نمیشه)       ...
7 مرداد 1390

بدون عنوان

دندان بالا سمت چپ شماروز چهارشنبه ١١ خرداد سر زد. دختر خوشگلم هر دندونی که در میاری ، یه سرمایی هم میخوری. باران جون از روز ٢٠ خرداد وقتی میگم توپت کو به توپ اشاره می کنی. ولی شب ها خیلی بد میخوابی. نیمه های شب بیقراری میکنی(البته تو خواب).  
21 خرداد 1390

شعر مادر از فریدون مشیری

باران جان این شعر را امسال روز مادر همراه با یه هدیه ناقابل از طرف خودم و خودت تقدیم می کنیم به مادر جون.   تاج از فرق فلک برداشتن ،   جاودان آن تاج بر سرداشتن :   در بهشت آرزو ره یافتن،   هر نفس شهدی به ساغر داشتن،   روز در انواع نعمت ها و ناز،   شب بتی چون ماه در بر داشتن ،   صبح از بام جهان چون آفتاب ،   روی گیتی را منور داشتن ،   شامگه چون ماه رویا آفرین،   ناز بر افلاک اختر داشتن،   چون صبا در مزرع سبز فلک،   بال در بال کبوتر داشتن،   حشمت و جاه سلیمانی یافتن،   شوکت و فر سکندر د...
1 خرداد 1390